این کتابها در 545ق /1150م به دست سربازان علاءالدین جهانسوز غوری به آتش کشیده شدند . علاءالدوله ، پس از حمله مسعود به اصفهان همچنان فرمانروای آنجا باقى ماند.
ابن سینا همچنان در اصفهان روزگار مى گذرانید، تا هنگامى که علاءالدوله در 427ق /1036م به نبرد با تاش فراش سپهسالار سلطان مسعود در ناحیه کرج (یا کرخ) نزدیک همدان شتافت. ابن سینا که در این سفر علاءالدوله را همراهى مى کرد، دچار بیماری قولنج شد و به درمان خود پرداخت و به قصد بهبود هر چه زودتر در یک روز هشت بار خود را تنقیه مى کرد و در نتیجه دچار زخم روده شد. سپس در همین حال بیماری به اصفهان برده شد و همچنان به مداوای خود ادامه مى داد تا اندکى بهبود یافت، چنانکه توانست در مجلس علاءالدوله حضور یابد. تا اینکه علاءالدوله قصد رفتن به همدان کرد. ابن سینا نیز وی را همراهى کرد، اما در راه بیماریش عود کرد. پس از رسیدن به همدان ، وی از معالجه خود دست کشید و پس از چند روز در نخستین جمعه رمضان 428/ژوئن 1037، در 58 سالگى درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد (نک: گلمن، «زندگانى ابن سینا»، متن عربى ، 16- 88؛ بیهقى ، على 38- 58).
درباره سرگذشت ابن سینا، در آن بخشى که خودش آن را برای شاگردش جوزجانى تقریر کرده است و مى توان آن را «اتوبیوگرافى» وی نامید، نکات مبهمى وجود دارد که شایسته است به آنها اشاره شود. از یک سو، ابن سینا هنگامى که به یکى از رویدادهای زندگیش اشاره مى کند، به انگیزه های عینى و ذهنى آن نمى پردازد و زمینه تاریخى و زمانى آن را توضیح نمى دهد، بلکه با اشاره ای کوتاه از کنار آن مى گذرد و به ویژه ، گویى تعمد دارد که پیوند میان انگیزه های عینى، یعنى سیاسى – اجتماعى یک رویداد زندگیش را با انگیزه های درونى تصمیم خودش ، برای خواننده مبهم گذارد و مکررا به تعبیرهایى مانند «ضرورت مرا بر آن داشت که …» اکتفا مى کند و نمى گوید که آن چه «ضرورتى » بوده است. از سوی دیگر گویى زندگى و سرگذشت اندیشه ای و علمى برای ابن سینا، برای او از زندگى بیرونیش از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است. بنابر این رویدادهای درونى و تاریخ روحى و عقلى او برایش از «بعد زمان » بیرون بوده است. از اینجاست که شاید بتوان گمان برد که چرا وی از تصریح به «تاریخ » (سالهای ) رویدادهای بیرونى زندگیش خودداری مى کرده است.
- نوشته های پور سینا
ابن سینا، على رغم زندگانى ناآرام و پرحادثه خود، اندیشمند و نویسنده ای پرکار بوده است . آنچه از نوشته های خرد و کلان وی برجای مانده است ، نماینده ذهنى فعال و پویاست که گویى در هر شرایطى ، حتى در سخت ترین و توان فرساترین آنها، از فعالیت و خلاقیت باز نمى ایستاده است. استعداد وی در فراگیری و حفظ خوانده ها و آموخته ها زبانزد همگان بوده است و چنانکه در سرگذشتش دیدیم ، خود او نیز به توانایى شگرف خویش در یادگیری در دوران نوجوانیش اشاره مى کند و ما بار دیگر در زمینه دیگری به آن اشاره خواهیم کرد. حافظه نیرومند وی کار تألیف را نیز بر او آسان مى ساخت . شاگردش جوزجانى مى گوید هنگامى که – چنانکه دیدیم – ابن سینا متواریاً در خانه ابوغالب عطّار به سر مى برد، از او خواسته بود که نوشتن بقیه کتاب شفا را به پایان رساند و سپس مى افزاید که در این هنگام ، ابن سینا هیچ کتابى یا مرجعى در اختیار نداشت؛ هر روز 50 ورق مى نوشت، تا اینکه همه «طبیعیات » و «الهیات » شفا و سپس بخشى از «منطق » را به پایان آورد.
جوزجانى در جای دیگری از سرگذشت ابن سینا مى گوید «من 25 سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز ندیدم که هرگاه کتاب تازه ای به دستش مى رسید، آن را از آغاز تا پایان بخواند، بلکه یک باره به قسمتهای دشوار و مسائل پیچیده آن و نظریات نویسنده کتاب مى پرداخت تا به مرتبه وی در آن دانش و درجه فهم او پى ببرد».
ادامه مطلب در صفحه 8