در این هنگام ، شمس الدوله بار دیگر دچار بیماری قولنج شد و ابن سینا را احضار کرد و از وی بسیار پوزش خواست. ابن سینا به معالجه وی پرداخت تا بهبود یافت. شمس الدوله بار دیگر وزارت را به وی سپرد.
بنابر گزارش جوزجانى ، شمس الدوله در این میان از ابن سینا خواسته بود که شرحى بر نوشته های ارسطو بنویسد، اما ابن سینا به وی گفته بود که فراغتى برای این کار ندارد، اما اگر وی راضى شود، به نوشتن کتابى درباره دانشهای فلسفى (بى آنکه در آن با مخالفان مناظره یا عقاید ایشان را رد کند) خواهد پرداخت و بدین سان تألیف کتاب شفا را از «طبیعیات» آن آغاز کرد. وی کتاب اول قانون در پزشکى را پیش از آن تألیف کرده بود. در این میان چنین مى نماید که ابن سینا از زندگانى آرامى برخوردار بوده است، زیرا بنابر گزارش جوزجانى، روزها را به کارهای وزارت شمس الدوله مى گذراند و شبها دانشجویان بر وی گرد مى آمدند از کتاب شفا و قانون مى خواندند.
چند سالى بدین سان گذشت، تا هنگامى که شمس الدوله برای جنگ با امیر طارم برخاست. طارم ناحیه ای بود در کوهستانهای میان قزوین و گیلان. امیر آن در هنگام حمله شمس الدوله به آنجا (412ق /1021م) ابراهیم بن مرزبان بن اسماعیل بن وهْسودان بود که پس از مرگ فخرالدوله (387ق /997م) شهرهایى را در ناحیه طارم به تصرف خود درآورده بود و آنها را تا 420ق /1029م که محمود غزنوی به جبال هجوم آورد، در دست داشت (ابن اثیر، حوادث سال 420ق). این فرمانروا از خاندان وَهسودان و از سلسله ای بوده است که به آل افراسیاب (یا سالاریان یا کنگریان) معروف است. اما در نزدیکى طارم ، شمس الدوله دوباره به سختى دچار بیماری قولنج شد که بیماریهای دیگری را نیز به همراه داشت. سپاهیان از مرگ وی بیمناک شدند و او را در تخت روان به سوی همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت (412ق /1021م).
پس از مرگ شمس الدوله ، پسرش سماءالدوله ابوالحسن به جای او نشست و از ابن سینا خواست که وزارت او را بپذیرد، اما ابن سینا از پذیرفتن این مقام سرباز زد. سماءالدوله از 412ق دو سال مستقلاً فرمانروایى کرد و سپس زیر فرمانروایى علاءالدوله قرار گرفت و از 421ق که علاءالدوله فرمانداری برای همدان منصوب کرد، خبری از وی در دست نیست (همو، حوادث سال 421ق ). در این میان روزگار آل بویه به سر آمده بود و نشانه های انحطاط و فروریزش دولت آنان آشکار مى شد. ابن سینا صلاح خود را در آن دید که کناره گیرد. جوزجانى گزارش مى دهد که «روزگار ضربات خود را فرود مى آورد و آن مُلک به ویرانى مى گرایید. وی (ابن سینا) ترجیح داد که دیگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد که احتیاط در آن است که برای رسیدن به دلخواه خود، پنهان بزید و منتظر فرصتى باشد تا از آن دیار دور شود».
بدین سان ابن سینا چندی متواری بود و در خانه مردی به نام ابوغالب عطار پنهان مى زیست و نوشتن بقیه کتاب شفا را از سرگرفت و پس از پایان دادن به همه بخشهای «طبیعیات » (جز کتاب «الحیوان » و «الهیات» آن ، بخش «منطق» را آغاز کرد و برخى از آن را نوشت . در این میان ظاهراً ابن سینا نهانى با علاءالدوله (بوجعفر محمد بن دشمنزار یا دشمنزیار معروف به ابن کاکویه) فرمانروای اصفهان مکاتبه مى کرده است . علاءالدوله را سَیده از 398ق /1008م به حکومت اصفهان منصوب کرده بود. علاءالدوله خویشاوند دور آل بویه و پدرش دایى یا خالوی (کاکوی) سیده مادر مجدالدوله و شمس الدوله بوده است . وی تا سال مرگش (431ق /1041م) – جز برای مدت کوتاهى که چنانکه گفته خواهد شد، سرداران سلطان مسعود غزنوی ، وی را از آنجا بیرون راندند – بر اصفهان حکومت مى کرد. از سوی دیگر، بنابر گزارش على ابن زید بیهقى (ص 50) علاءالدوله خود مکاتبه با ابن سینا را آغاز کرده و از وی خواسته است که به اصفهان و دربار وی برود. به هر روی ، پس از چندی تاج الملک کوهى (ابونصر ابراهیم بن بهرام ) که بنابر گزارش ابن اثیر (حوادث سال 411ق) ظاهراً پس از امتناع ابن سینا از پذیرفتن وزارت شمس الدوله برای بار دوم، وزیر وی شده بود، ابن سینا را متهم کرد که با علاءالدوله نهانى نامه نگاری مى کند. سپس کسان را به جست و جوی وی برانگیخت.
ادامه مطلب در صفحه 6