پور سینا یا ابوعلی سینا یا Avicenna

به هر حال در حدود 402ق /1012م ابن سینا از راه شهرهای نَسا، اَبیوَرد (یا باوَرد)، طوس ، سمنگان (سمنقان) به جاجرم، سرحد نهایى خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسید. به گفته خود ابن سینا، قصد وی از این سفر پیوستن به در بار شمس المعالى قابوس بن وشمگیر (حک 367- 402ق /978-1012م ) فرمانروای زیاری گرگان بوده است. اما در این میان، سپاهیان قابوس بر وی شوریده و او را خلع و زندانى کرده بودند. وی در 403ق درگذشت. جانشین قابوس، پسرش منوچهر، خود را دست نشانده محمود غزنوی اعلام کرد و دختر او را به همسری گرفت . روشن است که ابن سینا نمى توانست با وی از در سازش درآید و بار دیگر ناگزیر شد که گرگان را ترک گوید. در این میان ابوعُبَید جوزجانى ، شاگرد وفادارش به وی پیوست و تا پایان عمر ابن سینا، یار و همراه او بود، و نیز نخستین نویسنده سرگذشت ابن سینا به نقل از خودش بود.

از اینجا به بعد، جوزجانى به تکمیل بقیه زندگانى و سرگذشت ابن سینا مى پردازد و مى گوید که در گرگان مردی بود به نام ابومحمد شیرازی که دوستدار دانشها بود و در همسایگى خود، برای ابن سینا خانه ای خرید و او را در آنجا مسکن داد.

در حدود 404 ق ابن سینا گرگان (جرجان ) را به قصد ری ترک کرد. وی در ری به خدمت سیده (با نام شیرین دختر سپهید شروین و ملقب به ام الملوک (419ق /1028م ) بیوه فخرالدوله على بویه (387ق / 997م) و مادر مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخر الدوله ) پیوست. مادر و فرزند ابن سینا را بنابر توصیه هایى که همراه آورده بود، گرامى داشتند. در این میان ابن سینا مجدالدوله را که دچار بیماری سوداء (مالیخولیا) شده بود، درمان کرد. وی همچنان در ری ماندتا هنگامى که شمس الدوله ابوطاهر پسر دیگر فخرالدوله که پس از مرگ پدرش در 387ق /997م فرمانروای همدان و قرمیسن (کرمانشاه) شده بود، در 405ق /1015م به ری حمله آورد. این حمله پس از درگیری وی با هلال بن بَدر بن حسنویه روی داد. وی از دودمان کردهای فرمانروا بر نواحى جَبَل و قرمیسن بوده است . هلال بن بدر که از سوی سلطان الدوله (د 412ق /1021م ) در بغداد زندانى شده بود، آزادی خود را باز یافته و از سوی سلطان الدوله لشکری در اختیارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله که در این میان بر سرزمینهای دیگری نیز دست یافته بود، به جنگ برخیزد. در نبردی که در ذیقعده 405 / مه 1015 میان ایشان درگرفت، هلال بن بدر کشته شد و سپاهیان سلطان الدوله ناچار شدند که به بغداد بازگردند (ابن اثیر، حوادث سال 405ق ).

به گفته جوزجانى، در این هنگام «حوادثى روی داد که ابن سینا را ناگزیر ساخت که ری را ترک کند». اما وی درباره ماهیت این حوادث چیزی نمى گوید. به هر حال مى توان گمان برد که این بار نیز اوضاع سیاسى و اجتماعى ری چنان شده بود که ابن سینا دیگر نمى توانست بیشتر در آن شهر بماند. در این میان شاید تهدیدهایى که از سوی محمود غزنوی به ری مى شد، در تصمیم ابن سینا به ترک آن شهر بى تأثیر نبوده باشد، زیرا در گزارشى از خواندمیر (ص 128-129) آمده است که “در آن وقت که سلطان محمود غزنوی به طرف عراق رایت آفتاب اشراق برافراشت، شیخ (یعنى ابن سینا) از ری به قزوین و از قزوین به همدان شتافت”.
به هر روی، ابن سینا به همدان رفت. در این میان شمس الدوله به بیماری قولنج دچار شد. ابن سینا را به کاخ وی بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود یافت . ابن سینا 40 روز را در کاخ گذرانید و در پایان خلعتهای فراوان گرفت و به خانه خود بازگشت، در حالى که درشمار نزدیکان و همنشینان شمس الدوله درآمده بود. پس از چندی شمس الدوله برای نبرد با عناز به سوی قرمیسن لشکر کشید. حسام الدین ابوشوک فارِس بن محمد بن عناز سرکرده قبیله کرد شاذنجان بود که در دو سوی رشته کوههای میان کرمانشاه و قصر شیرین کنونى فرمانروایى داشت . پس از شکست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمینهایش ، عناز که همسایه دورتر او بود، بر آن شد که آن سرزمینها را تصرف کند. بنابراین شمس الدوله برای پیشگیری از دست اندازیهای عناز به جنگ وی رفت، در حالى که ابن سینا نیز همراه او بود. در این نبرد، شمس الدوله شکست خورد و به همدان بازگشت. این واقعه در 406ق /1015م بود. در این هنگام شمس الدوله ابن سینا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندی میان ابن سینا و سپاهیان شمس الدوله که ترکیبى از پیاده نظام دیلمى و سواره نظام ترک بودند، درگیری روی داد. سپاهیان که شاید از شکست خوردن از عناز، نا آرام تر شده بودند و برای خود از سوی ابن سینا احساس خطر مى کردند، بر وی شوریدند، خانه اش را محاصره کردند و پس از دستگیری وی همه دارایى او را به تاراج بردند. افزون بر این از شمس الدوله خواستار کشتن وی شدند، اما شمس الدوله از این کار سرباز زد و برای آرام کردن سپاهیان ، ابن سینا را فقط از دستگاه دولت دور کرد. ابن سینا متواری شد و 40 روز را در خانه مردی به نام ابوسعد (یا ابوسعید) بن دخدول (یا دخدوک) به سر برد

ادامه مطلب در صفحه 5

امتیاز این مقاله

دیدگاهتان را بنویسید