شما کدام را انتخاب می کنید؛ یک زایمان بی درد با اپیدورال یا یک زایمان طبیعی بدون دارو؟
برای کمک به شما تصمیم گرفتیم که داستانی از دو زایمان متفاوت را برای شما مطرح کنیم.
در اوایل بارداری خود به سر می بردم که برادرم و زن برادرم برنامه ی مربوط به زایمان خود را به من نشان دادند، زن برادر من زایمان خود را در یک کلمه خلاصه کرد و آن هم استفاده از مواد مخدر بود ولی برادر من سخن او را تایید نکرد و گفت : او در درد بسیار کم تحمل است. زن برادر من قبل از این که انقباضی را احساس کند، تصمیم به استفاده کردن از دارو های مسکن در طول بارداری خود گرفته بود، در واقع این انتخابی است که هزاران زوج آن را برمی گزینند.
می توان زایمان را به طور گسترده، یکی از مهم ترین و سخت ترین تجربه ی بشر اذعان کرد. با این وجود، چرا تعدادی از زنان باردار زایمان طبیعی بدون دارو را انتخاب می کنند، واقعا چرا زایمان با دارو را انتخاب نمی کنند در حالی که بسیار راحت تر است ؟ به نظر می رسد که این انتخاب را برای توانمند سازی هرچه بیش تر خود انجام می دهند.
درد زایمان اولیه من که بدون استفاده از مواد مخدر ( دارو های مسکن ) تجربه کردم نسبت به درد زایمان دوم من که با تزریق اپیدورال بود و درد زایمان سوم من که با استفاده از دارو های مسکن، آن را گذراندم، بسیار سخت تر و شدید تر بود.
زایمان طبیعی قطعا در جامعه ی ما زایج نمی باشد بنابرای بیش تر مردم به فکر انجام زایمان خود از طریق اپیدورال، القا و سزارین هستند و این تقریبا به یک اصل در جامعه ی ما تبدیل شده است. تعدادی از زنان زایمان طبیعی بدون استفاده از دارو را برمی گزینندکه این عقیده ی آن ها بسیار عجیب و جالب است؛ اگرچه این عقیده قدیمی است ولی به تعداد قابل توجهی از زنان تعلق دارد.
اولین زایمان من نسبتا معمولی بود. من در طول زایمانم فقط می خواستم که هرچه زودتر درد به پایان برسد، درد بسیار دردناک بود و من فقط آرزو می کردم که درد بیش تر نشود. هنگامی که پزشک به من پیشنهاد داد که برای در دست گرفتن موقعیت، کیسه ی آب را ۱۲ ساعت مانده به درد زایمان پاره کند، من پذیرفتم تا همه چیز به سرعت پیش برود.
درسی که باید آموخته شود :
اگرچه من یک پرستار هستم اما من نی دانستم که استفاده از لوازم جانبی در حین زایمان بر روی درد زایمان تاثیر دارد. من می دانستم که در صورت پاره شدن کیسه ی آب انقباضات من شدید تر می شود؛ بنابراین، من تقاضای اپیدورال کردم. در آن لحظه تعداد وسایل جانبی به طورناگهانی زیاد شد، من یک مانیتور خارجی در میانه ی خود، اپیدورال در پشت خود، یک IV (تزریقات وریدی ) در بازوی سمت چپ خود و یک دستبند فشار خون در روی بازوی خود داشتم. وقتی دکتر تشخیص داد که مثانه ی پر مانع از خروج نوزاد شده است، آن ها یک کاتتر وارد کردند و زمانی که ضربان قلب کودک من، در حال فشار دادن کاهش یافته بود، ماسک اکسیژنی به صورت من بستند و از فورسپس برای به دنیا آوردن پسرم استفاده کردند.
به مدت چند روز محل تزریق اپیدورال به کمر من درد می کرد و دست من به دلیل IV زخم شده بود و نمی توانستم تا چند هفته به طور عادی بنشینم، من پس از زایمان تقریبا یک ماه مثل سابق خود نبودم.
پس از شروع عمل جراحی، من دیگر نتوانستم، کمکی کنم و تنها با تعجب در مورد این موضوع تامل می کردم که چه اتفاقی می افتاد اگر من به پزشک خود اجازه ی پاره کردن کیسه ی آب یا تزریق اپیدورال را نمی دادم.
من شروع به خواندن کتاب هایی مثل The Birth Book نوشته ی دکتر سیرز و کتاب Natural child birth the Bradley way کردم. موضوعی که من از خواندن این کتاب ها آموختم این بود که انسان باید احساسش را در دست خودش بگیرد. وقتی شما با بدن خودتان دوست هستید به جای این که با آن دشمنی کنید، این عمل در تسکین درد زایمان شما به طور شگفت انگیزی مؤثر است. من آموختم هر گونه مداخله در سیر طبیعی زایمان، اثرات جانبی به همراه خواهد داشت؛ در حقیقت این واقعیتی بود که از تمام تجربه های من در زایمان پشتیبانی می کرد.
تصمیم گیری برای زایمان بی درد با اپیدورال
برای زایمان دوم من تصمیم گرفتم به جای مبارزه با درد زایمان در برابر آن تسلیم شوم؛ با این حال تا وقتی که به بیمارستان رسیدم به توانایی خودم برای زایمان شک داشتم، بنابراین من تقاضای تزریق اپیدورال کردم. من هم چنین خواستم که یک دوز پایین IV را به من تزریق کنند (دارویی که باعث ایجاد حس خواب آلودگی در من می شد). من یک وان آب داغ که برای تسکین درد بسیار مؤثر است را نیز پیدا کردم.
من احساس درد کم تری نسیت به زایمان اول خود داشتم؛ گروهی ممکن است دلیل آن را کوتاه تر بودن درد و در نتیجه درد کمتر در زایمان دوم بدانند ولی من فکر می کنم که وان آب داغ در تسکین درد من بزرگ ترین نقش را ایفا کرد.
هنگامی که در درون وان تلاش می کردم، مامای من کاملا مراقب من بود و وقتی که من نیاز به فشار داشتم، مرا یاری کرد تا بر روی تخت دراز بکشم. ۵ دقیقه بعد پسر من ، صورتی، سالم و خوش حال به دنیا آمد. من کاملا احساس بهتری نسبت به زایمان اول خود داشتم. چند ثانیه پس از زایمان نه چند هفته، من احساس کردم که به حالت سابق خود بر گشتم. بعد از زایمان من در این فکر بودم که آیا تزریق نوبین (Nubin ) واقعا ضروری بود. من متوجه این موضوع شدم که در زمانی که من درمانده بودم، واقعا به یک نفر احتیاج داشتم؛ شاید در آن لحظات سخت به یک پشتیبان بیش تراز داروی مسکن نیازمند بودم.
برای زایمان سوم خود، من به پشتیبانی مامای خود و دانایی و تجربیات خودم وابسته شده بودم. در حالی که درد زایمان من شدید بود و من واقعا نمی توانستم شدت آن را با کلمات توصیف کنم، در آن شرایط هر انقباض خود را با آرامش گذراندم و به بدن خود اجازه دادم هر کاری را که لازم است به طور طبیعی انجام دهد. سرانجام، پسر سوم من در نیمه شب در درون آب متولد شد.
احساس پیروزی و موفقیتی را که در آن لحظات تجربه کردم بسیار عجیب بود. من پسرم را از طریق تلاش و تحمل خودم به دنیا آورده بودم. من به یک درکی از بدن خود و به یک اعتماد به نفسی رسیدم که تا الان آن را در درون وجود خود حفظ کردم؛ اکنون می دانم که اعماق وجود من قدرت مقابله با همه چیز را دارد و این واقعیتی است که با هیچ دارویی نمی توان به آن رسید.
زایمان طبیعی بدون مصرف دارو
بدون هیچ پشیمانی، داستانی از مارسیا کوهن
من یک سال از زندگی خود را برای تحقیق بر روی یک کتاب در مورد زایمان گذاشتم و حدودا با ۱۰۰ مادر که از طریق زایمان طبیعی فرزند خود را به دنیا آورده بودند، مصاحبه کردم. من به سخنان عاشقانه ی مادرانی گوش فرا می دادم که به من علت تصمیم خودشان را مبنی بر زایمان بدون استفاده از مواد مخدر توضیح می دادند و من نیز کاملا درک می کردم که چرا این راه بهترین روش ممکن برای آن ها بوده است و چطور انتخاب این راه، یک تجربه ی باورنکردنی و قدرتمند را برای آن ها تداعی کرده است. من در تعجب از پشتکار و اراده ی بسیار این مادران درگوشه ای نشسته بودم و به تمام اتفاقاتی که در روز اول زایمان برای من رخ داد، پیتوسین، تزریق اپیدورال، کاتترو دستبند فشار خون فکر می کردم. در حالی که از این وسایل به عنوان یک تجربه ی خوب یاد نمی کنم ولی آن ها در تسکین درد من در آن لحظات مؤثر بودند. اگر من بارها و بارها در این شرایط قرار بگیرم، حتما باز هم زایمان همراه با دارو را انتخاب می کنم.
توجه کنید که زایمان همراه با دارو برای من یک اولویت محسوب نمی شود؛ من درد زایمان طبیعی را یه مدت ۶ ساعت برای به دنیا آمدن دخترم تجربه کردم.
زایمان زوج اولی که در جلو ی ما قرار داشتند، ساعت ها بعد از پاره شدن کیسه ی آب در من به اتمام رسید. در ابتدا انقباضات زایمان من خفیف بود، به طوری که من شروع به قدم زدن در راهروی انتظار زایمان کردم و در حال نشان دادن کفش راحتی خود که چاپ پلنگ روی آن بود، به پرستاران شیفت شب بودم. من در آن لحظات در این فکر بودم که چگونه داستان پاره شدن کیسه ی آب در خودم و ظاهر شدن کرم برولی را برای دوستانم تعریف کنم.
من دیگر در حدود ساعت ۳ و ۴ نمی توانستم راه بروم، به سختی نفس می کشیدم. نتیجه ی تلاشم برای برداشتن یک قدم دیگر، افزایش درد بود که به درد ناشی از فروبردن یک چاقوی استیک و حتی عمیق تر از آن در درون کمر من شباهت داشت. من در عمق وجودم به این نتیجه رسیدم که هیچ چیزی یا کسی من را برای انجام ندادن یک زایمان طبیعی سرزنش نمی کند. تنها چیزی که در آن لحظات از خودم فهمیده بودم، این بود که من واقعا به تحمل درد شدید علاقه ای نداشتم.
بعد از صحبت با مادرانی که برای تولد نوزاد خود از زایمان طبیعی استفاده کرده بودند؛ من در خود به این نتیجه رسیدم که درک من از این مادران تحت تاثیر عقایدی بود که در فرهنگ کشور من مرسوم بود.
در آن شرایط، انجام زایمان طبیعی چندان اهمیتی برای من نداشت، در واقع تجربه ی یک زایمان طبیعی در لیست من که شامل یک زایمان راحت با استفاده از اپیدورال بود، گنجانده نمی شد. عقیده ای که باعث می شود مادرانی مثل من زایمان همراه با دارو را انتخاب کنند این بود که آن ها این ایده که بیان می کند مادرانی که با زایمان طبیعی کودک خود را به دنیا می آورند، پاداشی را کسب می کنند که شامل مادران دیگر نمی شود را رد می کنند. اگرچه ممکن است شوقی که بسیاری از مادرانی که با زایمان طبیعی کودک خود را به دنیا می آورد، احساس می کنند را تجربه نکنیم ولی بیش تر ما هنوز هم اعتقاد داریم ما هم کار بسیار بزرگی انجام می دهیم.
زایمان همراه با تزریق اپیدورال
از تاریکی به سوی آرامش
به داستان خود بازمی گردم .بعد از آن که ساعات بسیار سخت و ناخوشایندی را گذراندم، در نهایت پزشک من با تزریق اپیدورال موافقت کرد؛ بنابراین متخصص بیهوشی برای تزریق اپیدورال به سوی آمد. بعد از تحمل ۱ یا ۲ انقباض، با تزریق اپیدورال درد از بین رفت؛ انگار که بالا آمدن خورشید در آسمان، شباهت بسیار زیادی به تغییر حال من داشت که از تاریکی و درد به سوی روشنایی و آرامش تغییر کرده بود. قبل از تزریق اپیدورال من از شدت درد حتی نمی توانستم، شوهرم، جرمی، را ببینم. به محض آرام شدن صورت همسرم را دیدم. حالا من می توانستم با ارامش روی تخت بر روی کمرم دراز بکشم و دست شوهرم را که تمام تلاش خود را برای آرام کردن من انجام می داد، بگیرم. من توانستم در مورد نوزادم و تکان های ناخواسته ای که تجربه کرده بودم، کمی تامل کنم. بار دگر روحیه ی خوش حال و شاد خودم را بدست اوردم، دقیقا همان روحیه ای که می خواستم با آن به پسرم خوش امد بگویم. هزینه ای که برای این تحول پرداختم، دو برابر بیش تر از ساعاتی بود که من درد کشیدم. در آن لحظات توسط وسایلی مانند پیتوسین، مانیتور مربوط به علائم حیاتی و یک کاتتر بر روی تخت زندانی شده بودم؛ ولی در واقع من تمایلی به رفتن به خارج از اتاق را نداشتم. در اتاق روزنامه، تلویزیون و یک تلفن در اختیار من بود و از همه مهم تر همسرم در کنارمن در اتاق نشسته بود. من کاملا از شرایط موجود در آن لحظات احساس خوبی داشتم. سرانجام در ساعت ۷ بعد از ظهر، دختر من به راحتی به دنیا آمد، بدون اینکه هیچ دردی منجر به رنجور شدن من شود.
پیشنهاد من به شما این است که کاری را انجام دهید که به وسیله ی آن احساس آرامش می کنید. تمامم بحث و خاطرات من تنها به یک چیز بر می گردند، این که در نهایت تمام ما، مادر می شویم. اگر مادری تمایل دارد یک احساس پیروزی به دست آورد، خود را باید برای یک زایمان طبیعی آماده کند. اگر مادری آرامش و راحتی را در طول زایمان خود می خواهد، باید با استفاده از یک زایمان همراه با دارو مانند تزریق اپیدورال با غرور و افتخارکودک خود را به دنیا آورد.