جهان بینی نسبت به زندگی
در ابتدا بایستی جهان بینی و دیدگاه هرکسی نسبت به زندگی و نهایت آن و همچنین خواستگاه شخص در ارتباط با آن، بطور روشن تعیین شود. بطوریکه دیدگاه شخص نسبت به حقیقت و اهداف نظام هستی و سیر تحول و نهایت آن و نقش او در این عرصه، مشخص و روشن باشد.
برای تحقق دیدگاه هر شخصی در مورد زندگی، لازم است از سواد و آگاهی مورد نیاز و تکنیکها و ابزارهای مهارتی آن که بتواند در جهت حرکت او مؤثر بوده و همسوی با چهار چوب جهان بینی و مؤثر در نگاهش باشد، آگاه شده و آنرا بطور مناسب و در شرایط مطلوبی بکار گیرد.
بدون تردید، برای اجرای هر کدام از مهارتهای زندگی، ضرورت بهره مندی از آگاهی و تکنیکها و روشهای اجرایی جهت تسهیل کار و پرهیز از بیراهه رفتن اجتناب ناپذیر است.
در واقع میتوان مابین زندگی کردن و زنده بودن تفاوت قائل شد به طوری که زنده بودن به معنی ایفای نقشی انفعالی در برابر مشکلات و ناملایمات است در حالیکه زندگی کردن به معنی نقش آفرینی جهت دار فعال و پویا در جریان خرسندی و ناخرسندی از وقایع زندگی است.
بنابراین، زنده بودن، نیاز به هیچ سواد و هنر و مهارتی ندارد و در مقابل آن، زندگی بیش از هر چیز دیگری به ابزارهایی به نام معرفت زندگی یا سواد سفید و مهارتهای مورد نیاز آن احتیاج دارد.
احتیاجات زندگی با توجه به تغییر ساختار خانوادگی، سرعت تغییرات فرهنگی و اجتماعی، شبکه وسیع و پیچیده ارتباطات انسانی و ….. ، انسان ها را با چالشها و فشارهای روحی و روانی متعددی رو به رو نموده است که ضرورت شناخت و غلبه بر آنها اجتناب ناپذیر است.
مقابله مؤثر با این عوامل، نیازمند علم و معرفت مورد نیاز زندگی متعالی، همراه با توانمندیهای فکری و روحی و اجتماعی میباشد.
بی توجهی به نگرشها و دیدگاههای اعتقادی و نداشتن مهارتها و توانایی های ارتباطات عاطفی و روانی و اجتماعی، افراد را در مقابل مشکلات آسیب پذیر نموده و آنها را در معرض انواع اختلالات رفتاری و اجتماعی و روانی قرار میدهد.