انسانها وقتی بچه هستند دلشان بزرگ است و جایگاه مهر و محبت است ولی وقتی بزرگ میشوند دلشان کوچک و اغلب جایگاه کینه و نفرت میشود.
وقتی بچه هستند صدایشان شنیده میشود چون بدون غل و غش و تیرگی است ولی زمانی که بزرگ میشوند فریادشان هم شنیده نمیشود.
بچه که هستند پس از دعوا کردن مدت کوتاهی قهر میکنند ولی بزرگ که میشوند بدون دعوا قهر میکنند و مدت قهر کردنشان طولانی میشود.
بچه که هستند باران از آسمان میبارد و از آن رحمت میبارد ولی بزرگ که میشوند باران از چشم میبارد و از آن رنج و غم و تنهایی میبارد.
بچه که هستند در مورد کسی قضاوت نمیکنند ولی بزرگ که شدند در مورد همه قضاوت میکنند و در اغلب موارد قضاوتشان نسنجیده و احساسی آکنده از حب و بغض است و عامل واگرایی و دور شدن افراد از یکدیگر میشود.
این مقایسه کوتاهی که مابین دوران بچگی و بزرگی انسانها مطرح شد و بخوبی توصیف میکند که چگونه و چه عواملی سبب بروز مشکلات زندگی انسانها میشود.
یکی از مشکلات امروز مردم کم بودن تعداد فرزندان و آینده آنها است که معمولا در حد یک یا دو نفر محدود میشود و در مواقع نیاز به همکاری و همیاری دیگران، مواجه با چالشهایی میشوند و از جمله احساس تنهایی و بی پناهی در فرد شکل میگیرد. یکی از عواملی که این احساس تنهایی را تشدید میکند صحبتهای مذمت گونه و رفتارهای نامناسب والدین با اطرافیان و تاثیر منفی آن بر فرزندان است.
در میان مردم این مرز و بوم، اغلب زوجهای تشکیل دهنده یک خانواده بدون هیچ دلیل منطقی، شروع به بهانه جویی میکنند و اقداماتی در جهت کاهش ارتباط و فاصله گرفتن از خانواده پدر همسر و اطرافیانش به عمل میآورند.
برای ایجاد این فاصله معمولا خانم خانه تاثیر بیشتری دارد و آمارها نشان میدهد که خانمها بیشتر برای نزدیک شدن و ارتباط همسر و فرزندانشان با خانواده پدری خود میکوشند و شوهر و فرزندان را به همین سمت جهت میدهند و تصورشان بر اینست که نزدیک شدن به خانواده پدری او از طریق مذمت خانواده پدر شوهر و کاهش ارتباط با آنها میسر است. بنابراین اعمال و رفتار و گفتار افراد خانواده پدری شوهرشان مورد انتقاد و بدگویی قرار میدهند و از طریق بهانه جویی های مستمر، اقدام به کاهش معاشرت و تضعیف ارتباط با آنها فاصله میگیرند. برای تحقق این منظور نیاز به انتقاد و تخریب مستمر اعضای خانواده پدری شوهر است. در برخی از خانواده ها این تخریب در حضور فرزندان انجام میشود و یا مخاطب آن فرزندان میباشند که باعث ایجاد ذهنیت منفی و بدبینی فرزندان نسبت به خاندان پدری شوهر میشود. در نتیجه عکس العمل این رفتار و گفتار را در رفتارهای سرد و یا منفی فرزندان با افراد خانواده پدر بزرگشان میتوان مشاهده کرد و در نهایت به روابط سرد و شکننده دوجانبه ای منجر میشود.
با اینگونه رفتارها، نیمی از افرادی که میتوانند بطور صادقانه و بدون هیچ چشمداشتی یار و یاور و غمخوار فرزند شما باشند از صحنه خارج میشوند و در نتیجه در سنین جوانی و بالاتر، فرزندتان احساس انزوا و تنهایی و نداشتن تکیه گاههای مطمئن میکند و بدون تشخیص علت آن از نتایجش رنج میبرد. در حقیقت این ظلمی است که به دلیل خودخواهی و یا رفتارهای نسنجیده و کلیشه ای پدر و مادر و بویژه از طریق گفتار و کردار مادر بر فرزندان تحمیل میشود.
بنابراین به منظور پیشگیری از بحرانهای روحی و اخلاقی فرزندانتان لازم است که ارتباطهای خانوادگی خود را با هر دو خانواده خود و همسرتان تقویت کنید و در تحکیم آن بکوشید. بدین ترتیب الگوی رفتاری و ارتباطی خوبی برای فرزندتان ایجاد خواهد شد و نتایج مثبت همگرایی مابین اطرافیان که منجر به محیط سالم و با نشاط مناسبی برای فرزندتان میشود تقویت خواهد شد. برای تحقق این وضعیت بایستی از بهانه جویی و منفی نگری و قضاوتهای احساسی پرهیز شود. حتی مفید خواهد بود که در بسیاری موارد اقدام به چشم پوشی و اغماض در خصوص اختلاف نظر و شبهه هایی که حادث میشود نمایید. لازمه این کار پذیرش این نکته است که خانواده های پدری یک زوج، بدخواه فرزندان و نوه هایشان نیستند هرچند ممکن است اختلاف سلیقه داشته باشند.
با این نگرش صله رحم گسترش و توسعه مییابد و از چالشهای ناشی از تنهایی خود و فرزندانتان رها خواهید شد و مابین اطرافیان از احترام و عزت بیشتری برخوردار میشوید و بگو مگوها و تلخی های مابین شما و همسرتان کاهش مییابد و در نتیجه استحکام و احساس موفقیت و کامیابی در زندگی بیشتر میشود.