شب… امن ترین ساعت روز… نور خاموش… همه دغدغه های روز خاموش… دیگه نگران این نیستی که مبادا کسی از حال دلت باخبر بشه. توی خلوت خودت با خدای خودت آرزوهاتو مرور میکنی … از خستگی ها و دلتنگی هات میگی… از رفتن ها و نرسیدن ها میگی… مکث میکنی… لبخند میزنی و از رسیدن هات میگی… بهش میگی چقدر دوسش داری و چقدر بهش نیاز داری…
شب عجب آرامش خاصی داره. حالا فکر کن این شب ویژه تر هم بشه که خود خدا بگه از همیشه بهت نزدیک تره… آخه مگه نزدیک تر از رگ گردن هم میشه! بلند شو غسل شب قدر کن. سجادت رو پهن کن؛ رو به قبله ی مهربونی. بخون… بخون همون نمازی که گفته بود تو این شب خاص بخونی. بخواه ازش آرزوهاتو … آخه اگه از خدا نخوای ، از کی بخوای؟! مگه تواناتر و بخشنده تر از خدا داریم؟ بهش بگو هرچی که دلت میخواد. اگه به خدا نگی ، پس به کی بگی؟ مقدس ترین کتاب دنیا رو بیار و باز کن… بخون… بخون همون دعایی که گفت براش بخونی… بازم بخواه… ازش بخواه تا حاجتت بده. کجای دنیا و بین آدماش کسی هست که اسم رمز خودش رو بهت بگه؟ مهربون ترینم ، خدا جونم دوستت دارم. قرآن رو بالا بگیر ، بذارش روی سرت ، قسمش بده… به عزیزای مهربونش قسمش بده که دستت رو بگیره… که گره از کارات باز کنه و آرزوهاتو برآورده کنه… بهش بگو کمکت کنه تا همه دلتنگی هات ، خستگی هات ، رفتن ها و نرسیدن هات تموم بشن. مگه کسی دلش میاد امشب رو بخوابه.
مفاتیح رو بیار و جوشن کبیر رو بخون. مهربون ترین همراه همه لحظه های زندگیت رو با همه اسمای قشنگش صدا بزن… بیا تا با هم بگیم… « سبحانک یا لا ….» تو هم صدات میلرزه… داره شونه هات میلرزه… تو هم حس میکنی یکی آغوشت گرفته و آروم در گوشِت میگه : ( نگران نباش من همیشه هواتو دارم… همه دلتنگی هات ، غصه هات برا من… هرچی شد بیا به خودم بگو… من همیشه هستم و منتظر صداتم… منتظرم بیای و بگی خدا جونم… من همیشه واسه تو وقت دارم… همیشه…) هوا داره روشن میشه…پاشو و یه آب به دست و روت بزن و منتظر معجزه زندگیت باش. خدا همه آرزوهاتو نوشته. گفتن آرزوها با تو بود ، بقیش با خداس…
برای هم دعا کنیم… الهی حال دل هممون خوب باشه…
سلام
امشب شب قدر،
از همه التماس دعا دارم
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء